فاروق فرساد

مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ

فاروق فرساد

مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ

مسئله ی ولایت(آیه ۵۵ سوره مائده)


اصل کلمه از ریشه وَلیَ یعنی به دنبال هم آمدن است. دو چیز که به دنبال هم می آیند طبیعتاً باید نوعی قرب و نزدیکی بینشان برقرار باشد. وقتی می گوئیم دو چیز متوالی، یعنی پی در پی آمده اند و بین آنها نزدیکی برقرار شده است. به همین دلیل معنا وسعت پیدا کرده وچیزهائیکه بنحوی با همدیگر قرب و نزدیکی داشته باشند با کلمات ولی و مولی استعمال شده اند.مثلاً در زبان عربی به بارانِ دوم بعد از باران اول، داماد، دوست، یاور و به فردی که سرپرستی جائی را به عهده می گیرد برای همه ی اینها کلمه ی ولی بکار برده شده است. برای فهم  موضوع ولایت، باید اول مقداری خصوصیات انسان را بشناسیم، بعد بدانیم ارتباطش با خدا چگونه است و از این ارتباط چه فروعی منشعب می شود؟ وجه تمیز انسان با سایر موجودات، وجود دو قوه ی مهم و اساسی علم و اراده است که همراه با وسائلی که در اختیار این دو قوه است باعث این تمایز گشته است. [1] وظیفه ی اصلی قوه ی علم، کسب معرفت و شناخت است و برای بدست آوردن این منظور خداوند سه وسیله ی فواد، سمع و بصر را در اختیارش قرار داده است.



1-  بصر:برای شناخت عالم و اسباب عالم شهاده و سنتی که حاکم بر عالم شهود است خدا به انسان بصر داده است که مجموعاً عبارتست از شناختِ درباره ی عالم شهاده(عالم محسوسات)[2]


انسان بوسله بصر (ادراک) می تواند قوانین حاکم بر اسباب را کشف کند مثلاً دیده است که مایعات وقتی منجمد می شوند منقبض می گردند پس این نتیجه را گرفته است که مایعات بوسیله ی انجماد، انقباض پیدا می کنند ولی چون دیده است که در مورد آب،این قضیه عکس قاعده ی اول است پس آب را از آن مستثنی کرده است.


امثال اینها قوانینی هستند که حاکم بر عالم وجودند و بشر بوسیله ی بصر قادر به کشف آنها شده است.


2- فواد: برای اینکه بشر جزو آنها نباشد که « سیعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا » (روم – 7) بلکه نیروئی داشته باشد که بتواند این مشهودات را به عالم غیب ربط دهد و این سنت ها را به سنت گزار ربط دهد خداوند نیروی دیگری به او بخشیده است بنام فواد یا قلب.


مثلاً وقتی قوانین فوق در رابطه با مایعات را کشف کرد، آنرا مرتبط سازد با قانون گزاری که با دقت و حکمت فراوان این قوانین را حاکم بر مایعات کرده است.


3- سمع:بوسیله ی بصر و فواد مجموعه ی شناخت بعنوان جهان بینی برای انسان کشف می شود  می ماندآن قسمت از نیازهای انسان، که قسمت چه کنم و چه نکنم است؟ قسمت قبل قسمت هست ها و نیست ها بود ولی قسمت فعلی قسمت بایدها و نبایدهاست. این قسمت که احکام یا ارزشهای اخلاقی گفته می شود دیگر از قسمت اول اخذ نمی شود (از اینکه چه هست، نمی توانیم چه بکنم را نتیجه گیری کنیم) اینجا دیگر فقط یک نیرو کاربرد دارد و آن سمع است یعنی بشنوی. و وحی برای این آمده است که انسان بشنود و تکلیف خودش را اخذ و ادا کند.


حال انسان وقتی از طریق سمع برنامه ی خدا را دریافت نمود و موضع گیریش در قبال این امر که از طرف خدا آمده است را طوری اتخاذ کرد که حق امانتِ بصر و فواد و سمع را بجا آورده بود آن وقت در دایره ی کسانی قرار می گیرد که آنها اولیاءالله (دوست خدا) می گویند. یعنی کسی باشد که با بصر مشاهده ی آیات آفاق و انفس نموده باشد (عالم وجود را به عنوان علامت¬ها و دلایلی بر اثبات وحدانیت خدا مطالعه کرده باشد)و کسی نباشد که مثلاً سالهای سال درآسمان با عظمت،این همه ابرهای مختلف را دیده باشد ولی هیچ وقت فکر نکرده باشد که راستی این چه عظمت و تدبیری است که از فراز دریاها و اقیانوسها این ابرها را بلند کرده و به جاهای مختلف برده و آنها را متراکم کرده و تدبیر امورش چنان است که آنها را بالای مزارع و کوهها و شهرها و روستاها برده و بصورت باران در آورده و امرِ هر قسمتی را به دست خودش سپرده و احیا می کند و دوباره به جای اصلی بازگردانده می شود و دوباره تابش آفتاب و دوباره ...  بلکه کسی باشد که با دقت در این امر پی به عظمت ناظم آن ببرد.


چنین کسی که با مشاهده ی آفاق و انفس، از قلب برای ارتباط برقرار کردن با عالم غیب استفاده کرده باشد و از انسانهائی باشد که برنامه ی زندگیش را از طریق سمع کسب کرده باشد دیگر این فرد با خدا دارای ولایت است. یعنی نوعی قرب و نزدیکی بین او خدا ایجاد شده است که او می شود ولیِ خدا، و خدا هم می شود ولی او.


در قرآن عامه ی مؤمنین بعنوان ولی خدا معرفی می شود: 


«أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس 62) 


اولیاء خدا هستند که در قیامت از اندوه و خوف مصونند.



اولیاء الله چه کسانی هستند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ » (یونس 63) بنابراین مؤمنین حقیقی، همه بدون استثناء اولیاء خدا هستند. برای اینکه این موضوع راحت تر اثبات شود توجه کنید به 2 آیه از قرآن کریم که از هلاکت  قوم کافر و نجات مؤمنینی که همراه داعی بوده اند بحث می¬کند. خطاب به قوم ثمود بعد از اینکه کافران را هلاک کرد می فرماید« و نجّینا الذّین آمنوا و کانوا یتقون» (فصلت 18) و در جای دیگری هم برای قوم دیگری این عبارت را بکار می برد:حال که تو ولی خدا شدی خدا هم ولی تو می شود: 


«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ»(بقره 257) 


این ولایت عام است بین خدا و مومنین. و آنهائیکه نسبت به این وحی، موضع آگاهانه یا ناآگاهانه ی باطل می گیرند دیگر در دایره ی ولایت خدا قرار نمی گیرند. [3]



و چونکه مؤمنین همه در این قَدَر مشترکند که همه ولی خدا هستند و خدا هم ولی آنهاست پس باید نسبت به همدیگر دارای نوعی رابطه و حقوق باشند. خداوند در میان جماعت ایمانی دو نوع ولایت را به رسمیت می شناسد: ولایت خاص و ولایت عام


ولایت خاص به نسبت رسول الله است یعنی جدا از رسول خدا هیچ فردی از افراد امت دارای ولایت مخصوص بر مؤمنین نیست:


« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ » (مائده 55) 


حتی سزاوار تر از خودمان به ماست: 


« النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » (احزاب 6) 


و در حدیثی می فرماید: "ایمان هیچ کس کامل نمی شود مگر اینکه مرا از خودش بیشتر دوست بدارد."



اما ولایت عام، نسبت مؤمنین است به همدیگر: 


«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ»(توبه 71) 


تعدادی از کسانیکه متاسفانه در اصول زبان عربی دقت نمی¬کنند؛ «بعضهم من بعض» را، «بعضی دیگر» ترجمه کرده اند یعنی مؤمنین و مؤمنات بعضی¬هایشان اولیاء بعضی دیگر هستند کانهم آن بعض دیگر، اولیاء این بعض نیستند. این تعبیر غلط است بعضهم من بعض، همان یکدیگر خودمان است یعنی مؤمنون و مؤمنات اولیاء یکدیگر هستند. نگاه کنید به آیه ی 27 سوره ی حجرات

«و لایغتب بعضکم بعضاً» یعنی غیبت همدیگر را نکنید نه اینکه بعضی غیبت بعضی دیگر را نکنند پس آن بعض چی ؟ یعنی آنها مجازند؟



مومنین نسبت به هم ولایت دارند، یعنی دایره ای که مجموعه ای از حقوق و تکالیف را برای ما مطرح می کند که بارزترین آنها را بعد از این جمله بیان می کند: 


«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ» 


بنابراین بارزترین نحوه ی اعمال ولایت، امر به معروف و نهی از منکر است. همین طور در میان اعدا الله هم، این ارتباط برقرار است یعنی آنها هم نسبت به هم دارای حقوق و وظایفی هستند.



مثالی بزنم حتی احتمال دارد بوسیله ی این مثال، مورد تکفیر بعضی ها قرار بگیرم مثلاً حضرت علی و حضرت عمر ولی ما هستند و هر یک از ما هم ولی آنها هستیم یعنی نسبت به همدیگر وظایف و حقوقی داریم حال که آنها زنده نیستند وظیفه ما نسبت به آنها این است که خدا در سوره ی حشر می فرماید:


« وَالَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ ».


دعای مغفرت برایشان بکنیم چونکه آنها پیشروان ایمانی ما هستند و اتّباع باحسان از آنها بنمائیم یعنی در امر هجرت و نصرت بدون قید و شرط هر وقت دین احتیاج داشت ما هم مثل آنها اقدام کنیم.


آیه ی 55 سوره مائده


آیه ای که برای اثبات ولایت خاص غیر از شخص پیامبر،خاصتاً ولایت حضرت علی مطرح می کنند آیه ی 55  سوره مائده است . چون در آیه گفته شده است که ولی شما خداست و رسول و الذین آمنو، و بعداً در ذکر الذین آمنو وصفی گفته شده است که گویا با توجه به شأن نزولها، ما صدق آن حضرت علی است پس می گویند: معلوم می شود که ولایت خاصِ علی بن ابیطالب هم،بر مومنین دائر است.


جواب:مگر خداوند تعالی قصدش از فرستادن این همه پیامبر این نبوده است که انسانها را هدایت و راهنمائی بکند؟ چگونه قرآن مسئله ی ساده ای مثل تیمم را، بدون آنکه مجال بدهد که در این مورد مردم دچار سردرگمی بشوند،در دو جا به تفصیل و تصریح بیان می کند که چطور تیمم بگیریم (نساء43- مائده 6) ولی در مهمترین مسئله ی عالم اسلام، که عبارتست از رهبری، آن قدر گنگ و مبهم و در قالب عباراتی بگوید که مجبور شویم شأن نزولهائی برای آن بیاوریم را مطرح می کند که موجب سردرگمی این همه انسانهای مسلمان بشود و به طرف ظلالت و گمراهی و باطل سیر کنند؟. آیا این مسئله، با هدایت و رحم الهی سازگار است؟. آیا خدا نمی توانست در این آیه بگوید: " انما و لیکم الله و رسوله و الائمه المعصومه."؟ همانطور که خداوند در آیه ی 35 سوره ی احزاب برای ماجرای طلاق، اسم زید را می آورد: « فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا » قضیه ی زید بن حارثه را مطرح کرده و اسم او را می برد؛ آیا نمی تواند در اینجا مهمترین مسئله ی عالم اسلام را که مسئله ی امامت علی بن ابیطالب است را تصریح کند تا مردم دچار سردرگمی نشوند؟ و چون تصریح امامت حضرت علی در قرآن نیست مجبور شده اند که دروغهای باطلی را مطرح کنند به عنوان مثال که گویا پیامبر خدا قبل از وفاتش جماعتی از صحابه را جمع کرده و گفته است قلم و کاغذی برایم بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید (و می گویند منظور پیامبر نوشتن اعلام ولایت و جانشینی علی بن ابیطالب بوده است). اگر بتوانیم ثابت کنیم که این حدیث صحیح است بزرگترین ضربه ها را به اسلام زده ایم چون این تعبیر می گوید بیائید چیزی برایتان بنویسم در اینجا امّی بودن پیامبر را زیر سؤال برده است. می گویند منظور پیامبر این بوده که من بگویم شما بنویسید می گویم قبول، اولاًحدیث می گوید چیزی برایتان بنویسم تا گمراه نشوید یعنی آن قرآنی که خدا در شأن آن می فرماید: « هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ » یا «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» که بالاترین هدایت است کافی نیست تا که پیامبر بگوید برایتان یک دستخط بنویسیم تا گمراه نشوید؟ ثانیاً مگر نوشتن یا وجود قانون است که مردم را از گمراهی نجات می دهد یا عمل به قانون؟. بسیاری از مردم با وجود داشتن قرآن باز هم گمراه شده اند تا چه رسد به داشتن دستخطی از پیامبر.


جالب اینکه می گویند عمر بن خطاب گفته است پیامبر تب دارد و هزیان می گوید و پیامبر هم عصبانی شد و گفت همه بیرون بروید و دیگر چیزی ننوشت. آخر این چه پیامبری است که به خاطر حرف زدن یک نفر، نوشته ای که موجب گمراه نشدن تمام امت است را دریغ می کند؟ در صورتیکه می دانیم در زمانی که در مکه زیر فشار و تهمت و شکنجه بود از تبلیغ حتی یک آیه هم خودداری نمی کرد.


متأسفانه بعضی از این مسائل داخل منابع اهل سنت هم موجود است و اینکه حتی ثابت شود که این روایت صحیح است به چه دلیل منظور از ان نوشته اعلام جانشینی علی بن ابیطالب بوده است؟


در تفسیر آیه ی « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ ...» گفته اند: یعنی ولی شما کسانی هستند که نماز بخوانند زکات بدهند و در حال رکوع باشند و در شأن نزول آن گفته اند که روزی حضرت علی بن ابیطالب در حالت رکوع نماز، انگشتر خود را درآورده و به عنوان زکات به فرد مستحق می دهند.
این تفسیر خیلی ضعیف و سست است اینکه حتی یک فرد عادی در حال نماز و اتصال ارتباط با خدا، انگشتر خود را در حالت رکوع در آورده و به عنوان زکات بدهد. و آیا حضرت علی باید در آن لحظه و در آن وضعیت زکات بدهد؟ و نمی شد تامل می کرد تا نماز تمام شود و بعد زکات را به این فرد بپردازد؟. اصلاً اگر آن انگشتر آهنی بوده که آنقدر ناچیز بوده است که نمی توان به عنوان زکات پرداخت کرد و اگر جواهر بوده است همه می دانیم که حضرت علی طوری زندگی نکرده است که انگشتر جواهر، زکات مالش باشد.


آیه ی فوق در سوره مائده قرار دارد این سوره بحث از ویژگیهای اهل کتاب می کند و مسلمانان را متوجه می سازد که اهل کتاب (یهود و نصاری) به خاطر تحریف دینشان و حکم نکردن به «ما انزل الله» اکنون در مسیر ظلم و فسق قرار گرفته اند و صلاحیت اینکه در دایره ی ایمانی، مثل مؤمن با آنها رفتار بشود را ندارند. در نتیجه خدا به مومنین می گوید که حق ندارید اتخاذ ولایت یهود و نصاری بکنید[7] . قبل از این، خطاب به مؤمنین می فرماید:


« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ » (مائده 51) 


آنها ولی همدیگر هستند اما حق اینکه آنها را به عنوان ولی خود انتخاب کنید ندارید:


« وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ »


و هر کدام از شما موضع ولایت نسبت به آنها بگیرد و آنها را یاور و سرپرست خود بکند از آنهاست. یعنی قضیه آنقدر مهم است که اتخاذ موضع غلط در این زمینه، بکلی مسلمانها را از دایره ی ایمانی خارج می کرد. ان الله لا یهدی القوم الظالمین چون در آن صورت از ظالمین خواهید بود و خداوند ظالمین را هدایت نخواهد کرد.


«فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ » (مائده 52)


آنهائیکه در قلبشان مرض نفاق است عجله دارند که به طرف آنها بروند (به طرف یهود و نصاری) و آنها را به عنوان ولی خود اخذ کنند.وقتی پرسیده می شود به چه علت به طرف یهود و نصاری می روید می گویند: از این می ترسیم که دور زمان،بلائی بر سرمان بیاورد پس ما حسابی بیش آنها باز کنیم شاید زمانی دوباره قدرت دست آنها بیافتد. خداوند هم در جواب آنها می فرماید:« فَعَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ » بلکه خدا فتح گشایشی در کار مؤمنین ایجاد کند.  و بعد از آنکه وضعیت فضیحت بار آنها در افتاد:« حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِینَ »نابودی اعمال و از دست رفتن کامل.



سپس مؤمنین را به شدت از اتحاذ ولایت یهود و نصاری منع کرده و می فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ » (مائده 53) ای کسانیکه ایمان آورده اید هر کس به خاطر اتحاذ ولایت یهود نصاری از دین خودش برگشت « ... فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ... »خداوند به جای آنها قوم دیگری می آورد که به مقتضای ولایت ایمانی عمل کنند و او صافشان این باشد «یحبهم و یحبونه» چونکه عمل درست را انجام داده اند خداوند آنها را دوست داشته باشد و آنها هم فقط یک محبوب داشته باشند و خدا را دوست بدارند:« أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ »به نسبت مؤمنین ذلیل ورام باشند یعنی در نهایت تواضع و افتادگی و منفعت بخشی. و « أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ » و به نسبت آنها که از دایره ی ولایت خارج اند شدید و شکست ناپذیر و عزیز هستند به هیچ عنوان حاضر نیستند کمترین خواری و تواضعی در مقابل آنها نشان دهند. «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» به خاطر راه خدا زحمت می کشند و از سرزنش سرزنشگران نمی هراسند « ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» این اوصاف، فضل خداوند است که به آنها داده است و هم بیشتر از این دارد که بدهد و هم علیم است که به چه کسی بدهد. سپس می رسیم به آیه ی مورد بحث:


حال که یهود و نصاری ولی ما نیستند و هر کس اتخاذ ولایت آنها بکند کافر است و از دایره ی ایمان خارج می شود؛ پس ولی ما کیست؟ 


« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ »


1- خدا (به اعتبار کل ولایت) 2- رسول خدا (در میان انسانها ولایت مخصوص دارد به علت ارتباط با وحی) 3- و الذین آمنوا (مؤمنین). الذین جمع است به چه دلیل آنرا مختص یک نفر (علی ابن ابیطالب) کرده اید؟ البته یکی از مصادیق "الذین آمنوا" حضرت علی است اما فقط شامل ایشان نیست.



الذین آمنوا چه کسانی هستند؟


« الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »


:آنهائیکه این سه وصف را داشته باشند:1- اقامه نماز بکنند یعنی اتصال رابطه شان با خدا را با بهترین صورت که نماز است  انجام دهند 2- وظیفه ی آنها به نسبت مجتمع، یؤتون الذکوه است یعنی آن مقدار از دارائی و اموالشان که باید موجبات رشد مالی و معنویشان را فراهم کند را به جامعه برگردانند 3- و در این اقامۀ صلوة و ایتاء زکات و هم راکعون هستند.



رکوع در این آیه به معنی عمل رکوع رفتن در نماز نیست؛ به دو آیه ی زیر توجه کنید:


 آیه 43 بقره و آیه 48 مرسلات در آیه ی 43 سوره ی بقره خداوند خطاب به بنی اسرائیل می فرماید:« وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ» اقامه ی نماز کنید و ایتاء زکات نمائید و همراه با راکعین رکوع کنید.


رکوع در لغت به معنای خمیدگی است. و چون خمیدگی برای بیان خشوع و تواضع و فروتنی و تسلیم بکار برده شده است بنابراین معنای ثانویه پیدا کرده و به این معنا بکار می رود. رکوع رمز خشوع است نه اینکه خود حالتش مطلوب باشد و یا بالذات چیز عجیب و غریبی باشد. مهم آن است که نشان دهنده ی چه چیزی می باشد؟ در اینجا می فرماید نماز بخوانید،مگر در نماز رکوع وجود ندارد پس چرا در ادامه می فرماید وارکعوا مع الراکعین؟ چرا ذکر قیام و سجود و تلاوت نشده است؟. منظور از این آیه این است که نماز بخوانید و زکات بدهید و این اعمال را خاشعانه و متواضعانه همراه با خاشعین انجام دهید. یعنی اگر نماز خواندید و زکات دادید، دچار عجب و غرور نشوید که کار بسایر مهمی انجام داده اید بلکه این عمال جزو وظایف شماست. در آیه ی 48 مرسلات هم وقتی بحث کافران مطرح است می فرماید:« وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ» وقتی به آنها گفته می شد رکوع کنید رکوع نمی کردند. آیا هیچ پیامبری آمده است به کافران بگوید به رکوع بروید (حالت رکوع نماز) وقتی می گوید: «ارْکَعُوا» یعنی موضع خشوع و تواضع و تسلیم در مقابل برنامه ی خدا بگیرید و آنها چنین نمی کردند. در آیه مورد نظر هم (مائده 55) دقیقاً همان تعبیر است که می فرماید:«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ » اینجا هم می فرماید فی صلاتهم و زکاتهم یرکعون. صیغه به صورت جمع آورده شده است و بحث کل مؤمنین است. بعد از آن هم م ¬فرماید: « وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ »  آنهائیکه خدا و رسول خدا و الذین آمنوا (مؤمنین) را ولی خود کرده اند آنها حزب الله هستند و در نتیجه، غالبون .


و در آیه ی بعدی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»می بینید که دوباره نهی ولایت کفار و اهل کتاب است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد